|
یک شنبه 6 اسفند 1398برچسب:, :: 10:53 :: نويسنده : ...
دیشب خواب بارون دیدم از خیسی نم نم بارون به روی صورتم از خواب پریدم ، از کنار پنجره بیرونو تماشا کردم بارون میومد خیلی قشنگ بود مثل بارون تو خوابم زیبا بود . دلم میخواست تمام زندگیم مثل همین لحظه که از خواب پریدم رویا بود . اما نبود زندگی و دلتنگیاش واقعی بود منو تنهایی و غم همخونه بودیم حالا خدا بود که فقط بهم امید میداد . به من وعده روزای خیلی شیرین و آروم میداد . من به حرفای خدام ایمان دارم آخه خیل وقتها به من امید داده بهم قول آرامش داده بعدش همه چیز درست شده . همیشه فقط به تنها کسی که اعتماد داشتم و دارم خدام بوده میخوام با همین باور زندگیمو ادامه بدم . میخوابم شاید شاید بازم خواب بارون ببینم ، آخه بارون خواب من زیباتر از بارون واقعیه چون آدمای تو خوابم مهربونتر از آدمای تو بیداریم هستند . نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |