درگیر من مشو، همدم نمی شوم
حوا مرا ببخش آدم نمی شوم
جسمی شکسته و روحی پر از خراش
عاشق نمی شوم دلواپسم نباش!
درگیر عادتم, سرگرم خود شدن
در مرز یک سقوط دیگر نه تو نه من
شکل خودم شدم تلخ و بدون رحم.
در انتهای خویش حال مرا بفهم
شکلی شبیه خود با چشم گریه سوز
باور نمی کنم آینه را هنوز
از پشت این سکوت، از این نقاب و نقش
حال مرا بفهم جرم مرا ببخش
امروز بهترم، حوا بیا ببین
دلتنگ من مباش من مردهام همین
نظرات شما عزیزان: